میسان



هشت هزار و چهار صد و یک روز از سوم مهر ماهِ هزار و سیصد و هفتاد و چهار گذشت. امشب باید شمع بیست و سه سالگی ام را فوت کنم! البته چون محرم است بدون کیک و متعلقات .
پارسال روز تولدم نوشتم که سال دیگه این روز می خوام چه جوری باشم. فک می کنم خیلی روش خوبیه که روز تولد آدم، روز قدر باشه. منظورم از قدر، اندازه گیریه. آدم یه دو دو تا چهارتا بکنه ببینه چند چنده. البته درست تر اینه که محاسبه روزانه و شبانه باشه ولی خب بازده سالانه هم مهمه!
پارسال نوشتم دوست دارم سال دیگه آدم بهتری باشم. درست تر باشم. محرک تر باشم. قریب تر باشم کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا خدایا ما که گند زدیم خودت کفایت کن که تو برای بنده هایت کافی هستی.
پارسال نوشتم دوست دارم سال دیگه لمعه و تحفه را خوانده باشم که نخواندم! فقط کمی از مطهرات کشف الرموز و صوم کشف و تنقیح را خواندم. خیلی کم است.
نوشتم سال دیگه باید الفیه را حفظ کنم و اگر شد منظومه هایی دیگر که این هم نشد. فقط کمتر از ربعِ الفیه را حفظم.
نوشتم روسی و انگلیسی ام کامل شود که بازهم نشد. کمی روسی ام بهتر شد و مقدار کمی اسپانیایی. فقط همین!
مهندس درست و حسابی هم نشدیم! ترم هفت رو مشروط شدم و ترم هشت کمی بهتر بودم. تابستان هم که سرکار رفتم و البت هنوز پول و پَلِه ای ندادن:))
کارهای دیگر را هم نوشتم که کلا هیچ کدام را انجام ندادم!
حالا که فک می کنم به نظرم خیلی وقت تلف و (.) کردم. الان که فک می کنم می بینم خیلی بدبخت بودم. می بینم هیچ کاری نکردم. نه قربی به دست اومد و نه حرکتی. عریانِ عریان، لُختِ لُخت. به قول عین صاد شلوار و قمیص رو هم باختیم!. استغفر الله و اسئله التوبه ولی از اون طرف، الطاف و نعم الهی بی حد و حصر. نمی دونم چه شکلی شکر کنم. خدا کنه اسیر استدراج نشیم. باید شکر کنیم، شکرا لله، الحمد لله.

و اما امسال. نمی دونم سال دیگه شمع بیست و چهار سالگی م رو در حالیکه کچل کردم برا سربازی فوت می کنم یا اینکه توو یه کشور سرد و غریبم و یا اینکه هنوز هم دانشجو ام و توو ایرانم و یا اینکه ریش گذاشتم و یقه ی پوشیدم و یا اینکه چیزای دیگه که عقلم نمی رسه!! واقعا نمی دونم. امروز به خدا گفتم من نمی دونم چی بشم و چی می شه. تو که رحیم و رحمان و لطیف و خبیر و سمیع و بصیری کاری کن که سال دیگه جایی باشم و جوری باشم که تو بیشتر دوست داری و در نتیجه امام زمانم بیشتر دوست داره. کل خیر بیده
فعلا هم که باید واحد های مونده رو پاس کنم و البته یه کم هم بورس یاد گرفتم و از دیروز جدی تر شده و بعدش هم ببینیم چی خدا می خواد.
.چیزی که الان به ذهنم می رسه، آخرین سخنرانی آقا مرتضی تهرانی رحمه الله علیهِ! توو این سخنرانی ایشون یه داستانی از پدرشون آقا میرزا عبدالعلی تهرانی رحمه الله علیه تعریف می کنن که خیلی غریب و عجیبه. می گن یه روزی یکی از مرید های پدر ما می یان پیش میرزا. فصل بهار بوده و یه گُلی هم برای میرزا می یاره. گُل رو به میرزا می ده و می گه آقا یه توصیه ای، رهاوردی، چیزی ندارید برا ما؟ ایشون یه کم تفکر می کنه و بعد می گه: روزی پنج دقیقه، فقط پنج دقیقه به یاد خدا باش به صورتیکه هیچ فکری و خواطری حواست رو پرت نکنه از ذات حق. اون مرید بلند می شه که بره که یکدفعه میرزا صداش می کنه می گه: فلانی؛ پنج دقیقه زیاده!! فقط روزی دو دقیقه به یاد خدا باش، همین!
خیلی عجیبه. توو بیست و چهار ساعت فقط دو دقیقه خالص به یاد خدا باشیم. به نظر راحت می یاد ولی در عمل لا ادری!
خدایا سال دیگه اگه زنده بودیم آدم تر باشیم، بهتر باشیم، درست تر باشیم، جوری باشیم که تو دوست داری، یار ولی باشیم نه خار راهش. اگر هم که اراده ات به رفتن از این وانفسا بود، ببخش و ببر اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


پرده اول: 14 خرداد است. 19 رمضان. هیچ وقت نفهمیدم بین این همه روز چرا 14 خرداد بلاگ زدم. البت اون روز رو قشنگ یادمه. یا کریم الصفح اغفرلی.


پرده دوم: حُسن ظن به خدا. حسن ظن به خدا. حسن ظن به الله. دنیا و آخرت در حسن ظن به خداست. احادیث زیادی درباره ی حسن ظن به خدا وارد شده. یکی از آنها حدیثی است که ابن ابی عمیر رحمه الله از عبدالرحمن بن حجاج رحمه الله و او از مولانا امام جعفر صادق نقل نموده که به شدت عجیب است. طرق دیگری هم برای حدیث ذکر شده است. از برقی و حسین بن سعید تا علی بن ابراهیم و صدوق همگی این حدیث را نقل نموده اند. حدیث این است:

إِنَّ آخِرَ عَبْدٍ یُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ فَیَلْتَفِتُ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْجِلُوهُ فَإِذَا أُتِیَ بِهِ قَالَ لَهُ عَبْدِی لِمَ الْتَفَتَّ فَیَقُولُ یَا رَبِّ مَا کَانَ ظَنِّی بِکَ هَذَا فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ عَبْدِی وَ مَا کَانَ‏ ظَنُّکَ‏ بِی فَیَقُولُ یَا رَبِّ کَانَ ظَنِّی بِکَ أَنْ تَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی وَ تُدْخِلَنِی جَنَّتَکَ فَیَقُولُ اللَّهُ مَلَائِکَتِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ بَلَائِی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی مَا ظَنَّ بِی هَذَا سَاعَةً مِنْ حَیَاتِهِ خَیْراً قَطُّ وَ لَوْ ظَنَّ بِی سَاعَةً مِنْ حَیَاتِهِ خَیْراً مَا رَوَّعْتُهُ بِالنَّارِ أَجِیزُوا لَهُ کَذِبَهُ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا ظَنَّ عَبْدٌ بِاللَّهِ خَیْراً إِلَّا کَانَ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِین‏ (ثواب الاعمال للصدوق)

ترجمه اش مضمونا این می شود که آخرین بنده ای را که به سوی جهنم می برند این پا و آن پا می کند. خطاب می رسد که سریعتر بیاوریدش. وقتی می رسد خداوند از او می پرسد ای بنده من چرا به چپ و راست خود می نگریستی؟ می گوید که گمانم به تو این طور نبود. خداوند می پرسد ظنت به من چه جور بود؟ می گوید گمانم این بود که مرا می بخشی و وارد بهشتم می کنی. خداوند به فرشتگانش می گوید که به عزت و جلال و نعم و بزرگی مکانم این بنده در زندگانی اش هیچ گاه ساعتی چنین حسن ظنی به من نداشت. و اگر او تنها ساعتی از زندگی اش چنین حسن ظنی داشت او را هیچ گاه با آتش نمی ترساندم. با این حال دروغش را بپذیرید و وارد بهشتش کنید. سپس ابوعبدالله الصادق فرمود هیچ بنده ای حسن ظن به خدا نداشت مگر آنکه خدا با همان حسن ظنش با او رفتار نمود و این مطابق قرآن است که آمده است و این گمان شما است که گمان کردید به پروردگارتان نابود کرد شما را، پس صبح کردید در حالى که از زیانکاران هستید، (فصلت/ 23).


پرده سوم: علی. علی. علی. علی مرد راه بود. علی پیر راه بود. همین علی، همین هادی، همین والی الولی در محرابش اشک می ریخت و آه می کشید: آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ اَّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِیق‏.

و همین علی، همین قاهر العدو، همین مظهر العجائب؛ مظلومترین مظلومان است. نه تنها بعد از رسول و دخترش که در زمان خلافتش نیز مظلومترین است. سخنش خریدار نداشت. مردم بی تفاوت بودند. فریاد می زد: .قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ‏ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ‏ التَّهْمَامِ‏ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَان‏ این سخنان علی به یارانش بود. خدا نکند که سخنان پسر علی به کسانی چون من هم اینگونه باشد.

رومی! نشد از سر علی کس آگاه

زیرا نشد آگه کسی از سر الله

یک ممکن و این همه صفات واجب!؟

لاحول و لا قوه الا بالله



قدیم ها معتقد بودم برنامه ریزی بی معنیه. دلیلش این بود که هر وقت برنامه درسی برا خودم می چیندم، نمی تونستم عمل کنم بهش. هنوز هم به نظرم برنامه ریزی مادی زیاد درست نیست.
امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: تذل الامور للمقادیر، حتی ی الحتف فی التدبیر و امام هادی علیه السلام می فرمایند: المقادیر تریک ما لم یخطر ببالک.
به نظرم سلاح آدمی در برابر مقدرات برنامه ریزیِ مادی نیست بلکه توکل، حسن ظن به خدا و دعاست. اما مطمئنم همانطور که برنامه ریزی مادی زیاد درست نیست عوضش برنامه ریزی معنوی به شدت لازم و واجبه. منظورم از برنامه ریزی معنوی هر چیزی است که فرا تر از مادیات است و در جهت رشد معنوی. مثلا برنامه ریزی درباره ی اینکه چی کار کنیم آدم بهتری بشیم، گناه نکنیم، دل امام زمان علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه رو نشکنیم، و در آخر رضایت خدا رو داشته باشیم برنامه ریزی معنوی می تونه حتی مثلا درباره ی این باشه که چه قد زمان توو اینترنت باشیم. شاید این نوع برنامه ریزی بعضا روی زندگی مادی هم تاثیر گذار باشد ولی چون نیت ما فراتر از مادیات بوده، اعمال مادی ما هم پاداش داده می شه. مثلا کسی که درس می خونه به نیت قربت، این درس خوندن ثواب داره.
عین صاد رحمه الله علیه جمله زیبایی داشت. می گفت که در خلوت ما، در غیبت طرح  برنامه ریزی ما قطعا عادت ها و غریزه ها و. بر ما حکومت می کنند.
جای دیگر نوشته بود:
همیشه آنهایی که محدود فکر می کنند و یا بدون فکر عمل می کنند، بهره کسانی خواهند شد که وسیع و با احاطه برنامه می ریزند

استغفرالله الذی لا اله الا هو الحیّ القیوم بدیع السماوات و الارض ذا الجلال و الاکرام و اسئله ان یصلی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علیّ.


صحیفه سجادیه واقعا از بزرگترین نعمت های الهی بر شیعه است. آقا مرتضی نجومی کرمانشاهی رحمه الله علیه در کیمیای هستی ماجرایی نقل نموده اند که گویا نسخه اصلی صحیفه به خط زید بن علی در واتیکان در جای مخصوصی نگه داری می شود  یکی از بستگان علامه امینی این نسخه را دیده اند. نسخه ی قدیمی دیگری به جز آن هم همان نسخه آستان رضوی سلام الله علیه است که برای سال ۴۱۶ است و داستان کشفش معروف و عجیب است. البته آمیز عبدالله افندی در ریاض می گویند که نسخه ای دیده اند به خط ابن مقله که اگر آن پیدا شود از نسخه آستان قدیمی تر است. گذشته از این، صحیفه گوهری است که مثل خیلی چیزهای دیگر مورد غفلت شیعه است.
ملا محمد تقی مجلسی رحمه الله علیه، پدر علامه مجلسی، که خود از اعلام است فقها و عرفانا، در شرحش بر من لا یحضر الفقیه به نام روضه المتقین حکایت جالبی می نویسد. ملخص آن این است که مرحوم محمد تقی در اوایل بلوغ بسیار به ذکر الهی مشغول بوده تا یک شب در حالتی بین بیداری و خواب حضرت صاحب امان سلام الله علیه را می بینند پس از پرسیدن سوالاتی، از ایشان می خواهد که کتابی به وی بدهند تا به آن عمل نماید. حضرت صاحب علیه السلام، وی را به کسی به نام محمد تاجا ارجاع می دهند تا از وی کتابی را بگیرد. پس از بیداری او به جست و جو می پردازد و بالاخره می فهمد که آن کتاب صحیفه کامله ی امام سجاد علیه السلام بوده است (روضه المتقین، ج۱۴، ص ۴۱۹).
نکته عجیب آن است که مرحوم محمدتقی مجلسی رحمه الله علیه در آخر این حکایت تصریح می کند که از آن پس این کتاب را ترویج کرده و به برکت این کتاب کثیری از اهالی اصفهان مستجاب الدعوه گشتند. یعنی دعاهایشان مستجاب می شده.
و چنین گوهری نزد ماست و ما غافل. مثل خیلی وقت های دیگر

.وَ اَنَا یا اِلهى عَبْدُکَ الَّذى اَمَرْتَهُ بِالدُّعاءِ، فَقالَ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ‌ها اَنَا ذا یارَبِّ مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، اَنَا الَّذى اَوْقَرَتِ الْخَطایا ظَهْرَهُ، وَاَنَا الَّذى اَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ، وَاَنَا الَّذى بِجَهْلِه عَصاکَ، وَلَمْ تَکُنْ اَهْلاً مِنْهُ لِذاکَ.(الصحیفه السجادیه الجامعه)

استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم بدیع السماوات و الارض ذالجلال و الاکرام و اسئله ان یصلی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علیّ.


برخی از علمای متقی بعضا پیشگویی هایی دارند. مثلا مرحوم ابن فهد حلی رحمه الله علیه رساله ای دارند که بر اساس یکی از خطبه های حضرت امیر علیه السلام حوادث آینده را استخراج کرده اند که داستان آن مشهور است. یا حتی مثلا آقا سید کاظم یزدی رحمه الله علیه با اینکه جنبه عرفانی ایشان مجهول است لکن از مرحوم بهجت رحمه الله علیه نقل شده که ایشان پیشگویی هایی درباره ایران داشته اند. 

اما آسید محمدصادق حسینی طهرانی، فرزند علامه طهرانی رحمه الله علیه در یادنامه ی والدشان موسوم به نور مجرد، نکته ای عجیب از مرحوم شیخ محمدجواد انصاری همدانی رحمه الله علیه نقل نموده اند بدین مضمون که مرحوم انصاری روزی به پسرشان حسن آقا اشاره می کنند و می گویند که خدا به این حسن آقا عمر می دهد ظهور امام علیه السلام را ادراک می کند. و حسن آقا الان بیش از شصت و شش سال دارند.

خدا ظهور آقا را تعجیل بفرماید و ایشان را همواره سلامت بدارد ولی آیا من و امثال من آماده ایم؟ قبلا هم گفته بودم درباره اش.برای آقامان چه کرده ایم جز آزار؟؟؟ نقل است کسی خدمت مولایمان علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه رسیده و عرضه داشته که آقا دوستانتان توسل دارند و از فقدان شما ناراحت اند. امام علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه گویا فرموده بودند این طور نیست  آنها ناراحت نیستند

استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم بدیع السماوات و الارض ذالجلال و الاکرام و اسئله ان یصلی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علیّ


امام حسین علیه السلام هنگامی که عزم سفر به سوی عراق نمودند، خطبه جالبی اقامه کردند. در اواخر این خطبه، جملاتی دارند که خیلی به کار می آید. جوابی است به این سوال که کسانی که بخواهند با حسین و یا حسینِ زمان باشند و با او رحلت نمایند باید چه ویژگی داشته باشند؟

ابو عبدالله علیه السلام می فرمایند:. من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.(اللهوف، المسلک الاول)

دو شرط دارد. یکی آنکه با نهایت رضایت در راه حسین علیه السلام بهترین و خالص ترین چیزی که داری (مثل جان یا هر چیز دیگر) ببخشی.

دوم آنکه خودت را برای دیدار با خدا آماده کرده باشی. اگر این دو شرط باشد می توانی با حسین علیه السلام همسفر شوی. می توانی با ولیِ زمان همسفر شوی. می توانی با امام زمان علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه همسفر شوی.


آیه ۹۹ سوره صافات از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام است. چند کلمه است اما دریاست: وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ حضرت ابراهیم علیه السلام می فرمایند: من به سوی پروردگارم می روم و او مرا هدایت خواهد کرد.
چند کلمه است. یکی اینکه باید رفت. باید ذاهب بود. باید برویم.
دوم آنکه مقصد باید پروردگار باشد. اگر طوعا و از روی اختیار رفتیم برنده ایم وگرنه کرها و از روی کراهت به سوی پروردگار خواهیم رفت:فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً (فصلت،۱۱)
سوم آنکه اگر رفتی، و اگر به سوی پروردگار رفتی، خدا نیز هدایتت می کند. خدا نیز راه را نشان می دهد.
و ذهاب و رفتن، مجاهده می خواهد. جهاد می خواهد. جهاد اکبر. جهاد با این نفسی که دشمن ترین دشمن است. همه را می بیند جز منعم را. اگر جهاد کنیم هدایت می یابیم:وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا(عنکبوت،۶۹)
شاید اولین قدم برای رفتن توبه باشد. به قول آسید حسن الهی طباطبایی و همچنین عین صاد باید اول از خوبی هایمان توبه کنیم چه برسد به بدی هایمان.
استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم بدیع السماوات و الارض ذالجلال و الاکرام واسئله ان یصلی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علیّ

رَوَى صَفْوَانُ بْنُ مِهْرَانَ الْجَمَّالُ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حُثَّ مَنْ فِی نَاحِیَتِکَ عَلَى صَوْمِ شَعْبَانَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ تَرَى فِیهَا شَیْئاً قَالَ نَعَمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ إِذَا رَأَى هِلَالَ شَعْبَانَ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَى فِی الْمَدِینَةِ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَیْکُمْ أَلَا إِنَّ شَعْبَانَ شَهْرِی فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِی‏ عَلَى‏ شَهْرِی‏ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع کَانَ یَقُولُ مَا فَاتَنِی صَوْمُ شَعْبَانَ مُنْذُ سَمِعْتُ مُنَادِیَ رَسُولِ اللَّهِ ص یُنَادِی فِی شَعْبَانَ فَلَنْ یَفُوتَنِی أَیَّامَ حَیَاتِی صَوْمُ شَعْبَانَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى ثُمَّ کَانَ ع یَقُولُ صَوْمُ‏ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ‏.

حدیث زیبایی است از قول امام صادق علیه السلام درباره ی ماه شعبان که می فرمایند: .هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله هلال ماه شعبان را می دیدند، به منادی امر می کردند که در مدینه ندا دهد: ای اهل یثرب، من فرستاده ی پیامبر خدا هستم. آگاه باشید که شعبان ماه من است. پس رحمت خدا بر کسی که مرا در این ماه یاری کند. امیر المومنین علیه السلام می فرمودند از آن هنگام که صدای منادی رسول خدا را شنیدم، روزه ی ماه شعبان از من فوت نگشت.(مصباح للشیخ، فضل شعبان)

فضایل روزه در ماه شعبان بسیار است و بعضا نقل شده که گناهان کبیره و بزرگی در اثر روزه ماه شعبان بخشیده می شوند.

مناجاتی نیز ابن خالویه نقل نموده از امیرالمومنین علیه السلام موسوم به مناجات شعبانیه که گفته شده ائمه علیهم السلام نیز این مناجات را می خواندند. و چه مناجات عجیبی است. زیبای زیبای زیبا. فوق العاده: .إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ‏ شَبَابِی‏ فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرَارِی بِکَ وَ رُکُونِی إِلَى سَبِیلِ سَخَطِکَ.(اقبال للسید، الدعاء فی شعبان مروی عن ابن خالویه)


خبر مشهوری است درباره ی اینکه امام حسین علیه السلام در راه عزیمت به عراق از فردی درباره ی مردم کوفه می پرسند. نام این فرد در مصادر و منابع مختلف است و برخی نوشته اند او فرزدق بود و برخی بشر بن غالب و یا نام های دیگر را گفته اند. اما آنکه اکثر مصادر مورد اعتماد آورده اند، فرزدق، شاعر معروف است. البته سخن این فرد مهم است نه نامش. و حتی مهم تر از سخنش، تصدیق سخن او توسط امام حسین علیه السلام است. شیعه و سنی، از نزهه الناظر و مثیر الاحزان و لهوف تا تاریخ طبری و تاریخ دمشق و مشیخه ابوطاهر این خبر را نقل کرده اند. فرزدق در جواب ابی عبدالله علیه السلام که از احوال مردم کوفه پرسیده بودند، می گوید: أَمَّا الْقُلُوبُ‏ فَمَعَکَ، وَ أَمَّا السُّیُوفُ‏ فَمَعَ بَنِی أُمَیَّةَ عَلَیْک وَ النَّصْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: مَا أَرَاکَ إِلَّا صَدَقْت‏‏. قلبهای مردم کوفه با توست و تو را دوست دارند لکن شمشیرهایشان با بنی امیه است و علیه تو. امام حسین علیه السلام نیز کلام او را تصدیق می کنند

به نظرم این کلام اصل روضه است. ولی نه روضه ابی عبدالله علیه السلام. بلکه این روضه ی ماست. زبان حالِ ما. دردناک است و جانکاه. چرا؟ چون می توانی در سینه حُبِّ حسین علیه السلام را داشته باشی اما در یک روزی روی سینه حسین علیه السلام بنشینی می توانی حسینِ زمان، ولیِ زمان، امامِ زمان علیه السلام را دوست داشته باشی لکن با او همراه نباشی. حتی به جنگش بروی. خیلی عجیب است. اما چگونه اینطور می شود؟ عین صاد رحمه الله علیه می گفت: فکر نکنید عمر سعد حسین را دوست نداشت. چرا. اتفاقا او حسین را دوست داشت ولی گندم ری را بیشتر از حسین دوست داشت. برای یاریِ ولی، حب می خواهد آنهم حب اَشَد(نقل به مضمون).حالا حب اشد یعنی چه؟ یعنی محبوب را از همه چیز و همه کس بیشتر دوست داشته باشی. از گندم ری و سکه ی زر و از دنیا و مافیها بیشتر دوست داشته باشی. آنهم نه به حرف. عمل می خواهد. لذا قرآن می گوید: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏ (بقره،165). این به نظرم یکی از بهترین و موثر ترین روشهای ترک گناه است. برای آنکه یک گناه را ترک کنیم باید خدا را بیشتر از انجام آن گناه دوست داشته باشیم. باید ولیِ خدا را بیشتر از آن گناه دوست داشته باشیم. و این بشود ذکر ما. و حتما خدا کمک می کند. و چون ذکر شد شاید بتوان گفت می توانیم یار او باشیم؛ اگر ثابت قدم بمانیم


ملا احمد نراقی رحمه الله علیه کتابی دارد به اسم معراج السعاده. کتاب اخلاق است و فارسی. یک جایی از کتاب، آنگاه که از شهوت نام می برد جملاتی دارد؛ ساده ولی مهم. می گوید:

.بعد از هیجان قوه شهویه نگاه داشتن آن صعوبتی دارد. و این اختصاص به شهوت ندارد، بلکه محبت هر امر باطلی از جاه و مال و اهل و عیال و غیر اینها چنین است. پس اگر آدمی ابتدا در آنها فکر نکند و ملتفت مبادی آنها نشود، دفع آنها در نهایت سهولت و آسانی می شود. و اگر پیش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد دیگر نگاهداشتن خود امری است بسیار مشکل.

سخنان ملا احمد بدیهی جلوه می کند لکن پر اهمیت است. نزدیکانی داشتم که در عدالت آنها شکی نداشتم با آنکه شب و روز با هم بودیم. یکی شان بود که دعا و نماز و توسلش قطع نمی شد. با هوش بود و عاقل بود و متقی بود به معنی کلمه. اما دام شیطان گسترده است و از دَرَش وارد می شود. لعنه الله علیه. یکبار در همین فضاهای مجازی و فلان چیزی دید. فوقع ما وقع. دست و پا زدنش برای بیرون آمدن از این فضاها را می دیدم. ولی هربار نمی توانست.

یک وبلاگی است (به اسم داداش رضا!) برای ترک یکی از گناهان منکره و کبیره ی . بلاگ معروفی است. خیلی ها می آیند تا با کمک گرداننده ی وبلاگ -که گویا خود به این گناه آلوده بوده و حالا توانسته توبه نصوح کند- این گناه را ترک کنند. کامنت های خواندنی ای دارد. خیلی هایشان ناله می زنند که نمی توانند رها کنند. با اینکه این کار را دوست ندارند و متنفرند ولی باز در دام می افتند. بله. سخت است بیرون آمدن. عزم راسخ می خواهد. حب اشد می خواهد. و مهم تر توفیق الهی. و کسب اینها مجاهده می خواهد.اللهم احفظنا من فتن و البلاء.



حدیث مشهوری است از حضرت امیر علیه السلام که ناقل آن کسی به نام رمیله است. حدیث این است که رمیله تب شدیدی داشته لکن روز جمعه چون کمی احساس بهبودی می کرده وضو می گیرد تا از فیض نماز به امامت حضرت امیر علیه السلام بهره ببرد. بعد از نماز حضرت علی علیه السلام رو به رمیله می کنند و از حال او می پرسند. رمیله احوالش را تعریف می کند. امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:

.یَا رُمَیْلَةُ لَیْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ یَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِهِ وَ لَا یَحْزُنُ إِلَّا حَزِنَّا بِحُزْنِهِ وَ لَا یَدْعُو إِلَّا أَمَّنَّا لِدُعَائِهِ وَ لَا یَسْکُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَه‏.(بصائر للصفار و رجال الکشی و الهدایه للخصیبی)

یعنی ای رمیله هیچ مومنی نیست که مریض شود مگر آنکه به خاطر مریضی اش ما هم مریض می شویم و یا آنکه محزون شود مگر آنکه به خاطر ناراحتی اش ما نیز محزون می گردیم و اگر دعایی کند ما استجابت آن دعا را می خواهیم و اگر سکوت کند برای او دعا می کنیم.

رمیله به جز این حدیث، سه یا چهار حدیث دیگر در کتاب الخرائج راوندی و کتاب اختصاص (مولف آن نامشخص است) دارد و عجیب آنکه با اینکه در متن این احادیث تاکید شده که او از خواص شیعیان امیرالمومنین علیه السلام است ولی ذکری در کتب رجال و تراجم چه شیعه و چه سنی (به جز رجال شیخ که او نیز فقط به ذکر نامش اکتفا نموده و در برخی نسخ نام او زمیله ذکر شده) برای رمیله نیامده. البته به نظرم می رسد از آنجا که رمیله نامی نه است و همچنین با توجه به حدیثی که در کشف الغمه نقل شده درست آن باشد که این شخص ابو رمیله باشد. این حدس هم می تواند صحیح باشد زیرا ابو رمیله کنیه ی معقل بن قیس ریاحی است (انساب الاشراف للبلاذری) و معقل رحمه الله علیه از خواص حضرت امیر علیه السلام و معروف است، و هم می تواند نادرست باشد چون در الهدایه للخصیبی راویِ از رمیله، قاسم بن محمد بن ابی بکر است و در الخرائج راوی از او ابو حمزه ثمالی رحمه الله علیه است که سن این دو با زمان فوت معقل بن قیس جور نمی شود. البته به الهدایه نمی توان اعتماد کرد کما هو محقق و شاید به الخرائج نیز.

نکته مهم اما حول حدیث است. این حدیث با آنکه سند معتبری ندارد اما حدیثی دیگر وجود دارد که این حدیث را تقویت می کند. حدیث را صدوق در صفات الشیعه (حدیث پنجم) نقل کرده. سند حدیث معتبر است. حدیث آن است که ابن ابی نجران از امام رضا علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:

.مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّهِ وَ لَا یَفْرَحُ إِلَّا فَرِحْنَا لِفَرَحِه‏.

حدیث عجیبی است. امام از ناراحتی و مریضی ما ناراحت می شود و بیمار. اما ما چه؟  اصلا امام و ولی و حجت در زندگی ما جایگاهی ندارند انگار. یعنی در زندگی ما وجود امام زمان و یا عدم وجود او تغییری ندارد. اصلا ایشان را در زندگی مان نمی بینیم گویا. نه فقط امام غایب را که همین قرآن هم که در دسترس ماست بود و نبودش گویا تفاوتی برای ما ندارد. و قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمی شوند کسی که یکی را ندارد حتما دومی را هم ندارد (لن یفترقا). دوستانش بی وفا و دشمنانش پر فریب.والله ما کان ذلک جزاء احسانه علینا.


وقتی دبستان یا راهنمایی بودم (دقیق یادم نیست)، به واسطه ی یکی از رفقا و او نیز با واسطه از یکی از بستگانش شعری برای من آورد که گویا منسوب بود به شاه نعمت الله ولی. از کتابی با چاپ سنگی‌. یادم است که شعر را از او گرفتم و برای خودم نسخه ای تهیه کردم. ویژگی این شعر آن بود که شاه نعمت الله تمامی حوادث پس از خود را به صورت شعر درآورده بود. می گفتند هر چه تا حالا در این شعر آمده اتفاق افتاده. حتی انقلاب را پیش بینی کرده بود. حتی زعامت سیدی که گویا آقای ای است. نمی دانم تاریخ طبع کتاب این شعر به کجا می رسد. ولی رفیقمان می گفت برای اوایل انقلاب بوده است. البته می شد اثبات کرد که حرف رفیقمان درست نیست. لکن نکته عجیب آن بود که در این شعر وقت ظهور هم تعیین شده بود. توقیت. با محاسباتی که از این شعر و نکات دیگر انجام دادم به آنجا رسیدم که امروز یعنی روز عاشورا ۱۴۳۹ باید روز ظهور باشد. البته مطمئن نبودم و نیستم ولی به هر حال به اینجا رسیدم. بعدها فهمیدم که هم من اشتباه کردم و هم شاعر شعر چون حرف هایش کلی اشکال داشت. ولی دلبسته بودم که شاید سال ۱۳۹۶ بیاید. حتی یادم است روزی از زبانم پرید و جزئیاتی از آن را برای یکی از معلمان دبیرستان و چند تا از بچه ها گفتم که معلم اشارتی فرمود که اینها را نباید بگویی و برای خودت حفظ کن.
اول سال به خودم گفتم که چون قرار است آقا بیاید، امسال را بدون گناه سپری کن. شاید جزو یارانش باشی. به رمضان رسیدم. گفتم از حالا به بعد آن گناه به خصوص را انجام نده. چهل روز قبل از محرم گفتم که از حالا به بعد. روز عرفه گفتم از الان به بعد انجام نده. از اول محرم گفتم دیگر این گناه را انجام نده. ولی نشد. هربار نشد. درست تر بگویم نخواستم. لغزیدم. حتی همین چند شب پیش.
آقا امروز نیامد. واقعا اگر می آمد با چه رویی می توانستم آقا آقا بکنم؟ اگر امروز آقا می آمد جزء اشقیا بودم یا اولیا؟ چه کارهایی انجام داده ام برای آمدنش؟ من حتی خودم را نتوانستم درست کنم چه برسد به ساختن یار برای او. واقعا چه قدر در عقب افتادن ظهور ایشان تاثیر داشته ام؟ چونکه گناهان ما ظهور ایشان را به تاخیر می اندازد گویا. من چه یاری هستم برایش؟!؟؟؟ مثل کوفی ها. لا یوفی.تازه ما کلی ادعا داریم و این هستیم. باقی که الله اعلم
فقط می دانم این بار مثل سال ۶۱ نیست. باید اثبات کنی که پای یار هستی وگرنه به هیچ وجه نمی آید حسین. خدایا العفو. العفو که ظهور آقا را عقب انداختیم.

واقعا اگر بدانیم چند روز دیگر آقا می آید رفتارمان تغییر می کند یا نعوذ بالله عادت کرده ایم به غیبتش و الکی ادا در می آوریم. العفو.

.

.
آخر. عاشوراست. فشار به قلب امام زمان بسیار است. صدقه بدهیم مالا او معنویا.


روایتی وجود داره که می گه حقیر ساعت ۱۷:۳۰ به دنیا اومدم. سوم مهر. امروز بیست و دو سالی می شود که پا در این خاک گذاشته ام. حال تو بگو چه به دست آورده ای در این بیست و دو سال. در این هشت هزار و سی و شش روز. در این صد و نود و دو هزار و هشتصد و شصت و چهار ساعت چه کرده ای؟ واقعا چه کرده ام؟ اگر همین الان بمیرم بهشتی ام یا جهنمی؟ بل الانسان علی نفسه بصیره.

دقیقا نمی دانم باید امروز چه کار کنم. خوشحال باشم؟ ناراحت باشم؟ از اینکه عمرم زیاد می شود شاد باید بود یا غمگین؟

البت خیلی دوست دارم امروز برنامه ریزی کنم برا خودم. که مثلا سال دیگه همین روز همین ساعت یعنی وقت بیست و سه سالگی ام تمام می شود کجا باشم. دوست دارم اگر تا سال دیگه زنده ماندم یک آدم درست و حسابی تر باشم. دوست دارم نزدیکتر بروم. کلی حرکت کنم. دوست دارم بزرگتر باشم. رشد کنم.

در سطح پایین تر نیز دوست دارم کل لمعه و تحفه را خوانده باشم. دوست دارم کل الفیه را حفظ کرده باشم به علاوه چند منظومه دیگر مثل نظم بورنی و شاید کفایه آثاری. انگلیسی و روس و فرانسه را کاملا روان باشم. البت دوتای اول در اولویت اند. درس هایم را خوب بخوانم. واقعا مهندس عمران باشم. احادیث صحیحه را تکمیل کنم. یکی دوتا داستان دیگر. چند تا نسخه تصحیح کنم‌. عین صاد بخوانم و نقد کنم. و شاید کارهایی دیگر و تحقیقاتی دیگر. البته حاضرم همه ی اینها را با قرب طاق بزنم. اصلا به نیت قرب باید بخوانم.

خدایا بخواه که خیلی خیلی بهتر از این باشم در سال بعد.
یا حق.

آخر. شب یتیم حسن است. یا عبدالله بن الحسن اغثنا.


اول.
وقتی هیچی نداری
وقتی خالیه خالی ای
وقتی صفری
کار خوب و بدت سر به سره
عجب حس غربتی داره؛
بدتر وقتیه که منفی ای
کم داری
بدهکاری
عهد شکستی
توبه شکستی
هزار بار،
حالا باید دو بار توبه کنی
توبه کنی از بدی ها
توبه کنی از توبه شکستن ها
هل لی من توبه؟

 رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً (الاسراء،۲۵)

آخر.
به علی اکبر سلام الله علیه متوسل شدم
هر چه نباشد اسماً با هم مرتبطیم
به قول قدیمی ها:
حسین اگر به عالمی دلبر است
آنکه بَرَد دل از حسین، اکبر است.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آیصم |نمونه سوال امتحانی|آزمون آنلاین|پاورپوینت|جزوه |کلاس آنلاین|کمک یار شاد ایران راپل ارائه دهنده ی خدمات دسترسی با طناب معرفی کتاب وبلاگ شخصی ابوالقاسم کریمی آوین پلاست مهام حرف‌زار هواپیما های جنگنده بهترین سایتهای کلیکی دفتر معماری اپیک تبریز EPIC-Architects.com فروش سرور و تجهیزات شبکه HP